92 0 100 1 معنی کلمه fry معنی fry از مرجع آموزشی دیکشنری به همراه تلفط و مثال 2018-09-22 (امریکا) پیک نیک که طی آن خوراک سرخ می کنند و می خورند، (امریکا- خودمانی) در صندلی برقی اعدام کردن یا شدن، (بچه ی هر جاندار) بچه قورباغه (و غیره)، (جمع) سیب زمینی سرخ کرده، (خوراک و غیره را) سرخ کردن، (در روغن داغ) برشتن مرجع: دیکشنری برای ثبت نام در دوره آموزشی دیکشنری اینجا را کلیک کنید. مترادف و متضاد کلمهمترادف:Young fish.مترادف:To cook in hot fat.مترادف:A kind of sieve. برای مشاهده عکس های کلمه fry روی لینک زیر کلیک کنید: عکس های کلمه fry در وب